چشام بستست ولی فکرم یه عمره که نخوابیده مرورت میکنم
تو که این همه راز تو سرت از اونکه میدونه
حالا که امید بودن تو در کنارم داره میمیره منم
گذشتم از جلوی چشمام دارن رد میشن آهسته تو رویام
نه خودش موند نه خاطره هاش تنها چیزی که مونده
خودت میخوای بری خاطره شی اما دلت میسوزه تظاهر میکنی
تو که رفتی رسیدی خوش به حالت منم خوشبخت با
ای دل تنها چیه چشم انتظاری باز یه لحظه یه
زنده زدم بیرون از این ویرونه که ساختی برام من
بسه با چشمات تو به آتیش نکشون خونمو من تورو