تا قیامت اسیر او می شد! هرکه سلطان طوس را
دل من سادگی کرد دل تنگ میشه هرشب واسه اومدنت
دنیای من بی تو دیوار و دیوار با پنجره ایی
تا از در اومدی یهو دلم وا شد عشق یهو
آهاي صداي بارون دقيقه هاي بي جون بهش بگيد يادم
خوب نگاه کن ببین داره دیر میشه خودتو جای منم
با تو هر ترانه ی من رنگ و بویی نو
کنارت تا ابرا میرم به تو وصلم باتو جدام حتی
دکمه ی برگشتت کجاست زندگی حالم بده هرکی دستشو گرفت
بخواب روی دست من جهان لاغر منو کمی نگاه کن