دله مارو بردی تو عجب چشایی دل گرفتارت شده نداره
تمام خاطره ها برای تو تمام دلتنگی برای من از
پاهای زخمی تو شکستن اما تو وا ندادی وا ندادی
مرد اونی که بودم دیگه مهم نیست مال کی بودم
این آدم دیگه برای تو نیست اشکاتو زمین نریز بیخودی
تورو میبینم لک لکنت میگیرم زبونم بند بند میا دستو
دیدمت و تب کردم عاشقم و شب گردم میمیرم واست
روزم چون شب گشته سیاه عمرم بی تو شده تباه
یه من یه تو یه فاصله یه عشق یه بغض
به خدا همیشه از خدا میخوام لحظه ی جداییمون سر