همین قدر خسته و تنها بدون حتی دلداری مسیرو با
میگی بسه بر نمیاد ازمون کاری الکی ندیم امیدواری توام
هوای می و میخونه زده به سرم امشب دنیا دو
آن شب بارانی من و تو تنهایی خیس باران بودیم
تابستونا قشنگ بود خوب بود پاییز و زمستون آفتابو دوست
هیشکی به چشم نمیاد تو که باشی بقیه رو دلم
میخوام یه جوری زندگی کنم انگار قرار فردا صبح بمیرم
تو دادی بال و پرم تا بپرم حظ کنه چشمات
در هوای چشم تو آشفته ام هر شبم با خاطراتت
دلم میخواد زمزمه ی اسمتو وقتی حواست به چشام نیستشو